♦♦---------------♦♦
هی غریبـــه
شب عروسی کت و شلوار سیاهش را به او بپوشان
رنگ سیاه به مرد من خیلـــــی می آیـــــد
بند کرواتش را خودت سفت کن
این کار را دوست دارد
وقتی دستانت را میگیرد
خودت را در آغوش او بینداز
با این کار احساس آرامش میکند
زحمت تاج عروس را نکش
سلیقه اش را خوب میدانم، برایت گرفته است
خلــــــاصه کنم غریــــــــبـــــــه
جان تو و جـــان مرد من
♦♦---------------♦♦
..♥♥..................
شب عروسی بابای نسرین یه دفترچه تک برگی آورد داد دستم
گفت: شبی که خدا نسرینو به منو مادرش داد کادو پیچ بود. با یه دفترچه راهنما کنارش. اگه خوب به چیزایی که تو این دفترچه نوشته شده عمل کنی، هیچوقت پژمرده نمیشه
دفترچه رو گذاشتم تو جیبم. مهمونا که رفتن یادش افتادم و بازش کردم. فقط یه جمله داشت